خدا اگر خفت رزق این جماعت را سفت بکشد، شاخص ایمانشان بالا و پایین نمیشود و زبانشان از شکر نمیافتد. اینها یاد گرفتهاند که چگونه از بلا، پل بسازند برای وِلا.
شکوری - نویسنده شبکه تخصصی قرآن تبیان
وقتی بیمار میشویم و بلایی به جانمان می نشیند، تن رنجورمان را میسپاریم به تیغ جراح. خیلی راحت و بی هیچ مقاومتی. اعتراض که نمیکنیم هیچ، تازه وقت میخواهیم برای نوبت بعد. اگر هم طبیب دارویی تلخ تجویز کند چون شهد شکربار در کام میریزیم و هیچ دم نمیزنیم. نه که شدت درد و تلخی دارو را حس نکنیم، بل، چون درمان و بهبودی و شفا را وابسته می دانیم به تحمل این درد و دوا، لذا با آغوش باز به استقبالش میرویم. مراجعه به پزشک، البته، حماقت محض است وقتی ذرهای تردید داشته باشیم به تدبیر پزشک یا به مدرک و اعتبارش.
قدیمها به طبیب میگفتند حکیم. حکیم هم تعریف خودش را داشت، کسی که راه علاج بیماریها را میشناخت و به اصطلاح چم و خم کارهای طبابت به دستش بود. خدا هم حکیم است اما چرا عادت نکردهایم که از پشت این عینک به رنجها و بلاهایی که سر راه زندگیمان سبز میشود نگاه کنیم؟! انگار شک داریم به مدرک خدا و کاردانیاش؟!
میدانی رفیق! درجات همه آدمها یکجور نیست. بعضیها ظرفشان خیلی کوچک است. زود پر میشود. خدا نکند آوار مصیبتی بر سرشان خراب شود روزهای اول، شاید تحمل کنند، روزهای بعد اما، بنا میگذارند به عِزّ و چِز کردن و عجز و لابه. قرآن دربارهشان میفرماید: إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20/معارج): [چون آسیبی بدو رسد، عجز و لابه میکند.] اینها چشمشان فقط تا چندقدمیشان را میبیند. وچون از اسرار و حکمتهای پشت پرده بیخبرند. در کوران حوادث، رنگ میبازند و میبازند ایمانشان را. برخیها برعکس، ظرفشان بزرگ است و آستانه تحملشان بالا. آغوش گشودهاند برای امتحانات خدا: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ(البقرة/155)[قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان! ]
گاهی بلا برای تطهیر است نه ترفیع. آدم چیزفهم و عاقل میداند که تمیزی و پاکی از آداب میهمانی است و باید در حمام ابتلاء با کیسه بلا، از وجود گناهآلودش، کثافتزدایی کنند تا اذن دخول دهندش برای دیدار دلدار.
این جماعت، روزنه رزقشان اگر تنگ و گشاد شود، و خفت رزقشان را، هر چقدر، خدا، سفت بکشد، شاخص ایمانشان بالا و پایین نمیشود و زبانشان از شکر نمیافتد. اینها بلدند از بلا، پل بسازند برای وِلا. ابتلاءها را بسان تمرینی میدانند برای کسب رضا، و رضا میدهند به قضا و از نردبان قضا هم بالا میروند تا به پشت بام لقاء دست یازند.
خوش به حالشان که مخاطب شدهاند به این خطاب حضرت حق که: وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ (انعام/165): [و او کسی است که و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید...] درجات اینها هم البته مثل هم نیست برخیشان به تعبیر قرآن، فقط به مرتبه "اصطفاء" رسیدهاند و مصطفایند. یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ(آل عمران/42) [«ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتری داده است.] برخی دیگر به مرتبه اجتباء رسیدهاند و مجتبایند: وکَذَلِکَ یجْتَبِیکَ رَبُّکَ(یوسف/6): [و این گونه پروردگارت تو را برمیگزیند.] و بالاخره برخی، بالاتر از این هر دو، به مقام اصطناء حق دست یازیدهاند و مصطنعند: وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی(طه/41) [ای موسی! تو را برای خودم ساختم!] این دیگر اوج ترفیع رتبه بنده و نهایت عطوفت و لطافت خداست که با ضمیر متکلم وحده "ی" به بندهاش بگوید: من تو را برای خودم پروریدم!
انسان باید با خودش روراست باشد. بالاخره بلا و رنج، وصله پیوسته زندگی دنیاست. برای همه هست. برخی کمتر برخی بیشتر. آنچه مهم هست شناخت حکمت بلایاست.
گاهی بلا برای تطهیر است نه ترفیع. آدم چیزفهم و عاقل میداند که تمیزی و پاکی از آداب میهمانی است و باید در حمام ابتلاء با کیسه بلا، از وجود گناهآلودش، کثافتزدایی کنند تا اذن دخول دهندش برای دیدار دلدار.
گاهی بلا برای استدراج و املاء است، که ظاهرش وفور نعمت است اما باطنش، نکبت است اندر نکبت. این سنت مخوف و مرموز خدا به صورت "چراغخاموش" در کمین سه دسته از آدمها مینشیند:
یک. تکذیبکنندگان: (وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ«182»)
دو. کافران: (فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ«توبه/55»)
سه. غافلان:(فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ«الأنعام/44»).
گاهی هم بلا یکجور تسویه حساب است. مومنانی که با خدا سر عناد ندارند ولی از روی غفلت، دامنشان را به رجس گناه آلودهاند. شاید خیلی از ما.
اینجا هم آدم باید حواسش جمع باشد، باید بداند چه فرایند پیشگیرانهای را به کار بندد تا چوب خدا برای نوازش سر و اندامش بالا نرود. یک راهش، توبه است. راه دیگرش کلید دعاست که حضرات معصومین به دست ما دادهاند. باید از روی تضرع و زاری خواند که:
" اللهم لا تمکربی و لا تستدرجنی"(دعای عرفه)...
باری، جمع کنم بساط این گفتههای پریشان و ختم کنم دامنهی سخن را به کلامی ژرف و حکمتآموز در این خصوص، که از کام مبارک صادق آل محمد(ع) تراویده است:
«ان فیما أوحى الله عزّ و جلّ إلى موسى بن عمران علیه السّلام :أن یا موسى ما خلقت خلقا أحبّ إلیّ من عبدی المومن و إنّما أبتلیه لما هو خیر له و أعافیه لما هو خیر له، و أنا أعلم بما یصلح علیه أمر عبدی فلیصبر على بلائی، و لیشکر نعمائی، و لیرض بقضائی أکتبه فی الصدّیقین عندی إذا عمل برضوانی و أطاع أمری»(اصول کافی،ج3،ص102،ح7 )
«در آنچه که خداوند عزوجل به موسی علیه السلام وحی فرمود،این بود که : ای موسی بن عمران،مخلوقی که نزدم محبوب تر از بنده مومن باشد نیافریدم. من او را به چیزی که برای او خیر است مبتلا می سازم و آن چه را که برایش خیر است عافیت می بخشم. آنچه که شر اوست از او دفع کنم برای آنچه که خیر اوست و من به آن چیزی که بنده ام را اصلاح کند ،دانا ترم،پس باید بر بلایم صبر نماید و نعمتهایم را شکر گزارد و به قضایم راضی باشد تا او را در زمره صدیقین نزد خود نویسم و این زمانیست که به رضای من عمل نموده و امرم را اطاعت کند.»
|