به گزارش جنگ نرم ،ارتباطات استراتژیک مقوله ای است که دولت آمریکا بدنبال بهره برداری از آن در راستای منافع خود است و در این راستا مرکزی را در وزارت خارجه خود تحت عنوان " مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم" بوجود آورده است.با این وجود اطلاعات کمی در مورد این مرکز در دسترس استو تنها یک صفحه اطلاعات درمورد این مرکز در اینترنت وجود دارد.
اخیرا ریچارد لوبان رئیس مستعفی این مرکز طی یک سخنرانی در میزگرد ماموران بازنشسته دیپلماتیک و کنسولی آمریکا(DACOR) به تاریخچه ،ساختار و عملکرد این مرکز پرداخته است که در نوع خود جالب به نظر می رسد.
وی می گوید: اعضای این سازمان را کارکنانی از وزارت امور خارجه، فرماندهی عملیات ویژه(SOCOM)، مرکز منابع آشکار و دیگر سازمانهای جامعه اطلاعاتی و حتی نهادهای خارج از بدنه دولت تشکیل میدهند. مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقاید را برافروزد بلکه در تلاش است تا دیدگاه و فعالیت تروریستها را سیاهنمایی کند.
وی می افزاید:عملیات این مرکز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار میگیرند: تعامل دیجیتالی، تهیه ابزارهای موردنیاز برای رابطین و همکاری با تیمهای ویژه داخلی.این مرکز یک تیم نفوذ دیجیتالی دارد که در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومی اغلب آنها عربی، اردو و سومالیایی است.
*************
آنچه ملاحظه می کنید متن اظهارات لوبارون درمورد این مرکز است:
در ابتدا، اجازه دهید از مسئولان مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم برای این دعوت دوستانه تشکر نمایم. از اینکه یکبار دیگر اساتید، روسای سابق و دوستان قدیمی خود را در این اتاق میبینم، بسیار خوشحالم. حاضرین در این جلسه از مخاطبان فهیم و بسیار باهوش بوده و البته خوب یا بد، از جدیترین منتقدان بنده نیز به شمار میروند. اغلب شما در پستهای کلیدی فعالیت داشتهاید و در مقطعی نیز متوجه شدید که افراد همواره بازخورد کاملاً صریح و روشنی را به شما منعکس نمیکنند. آنها با شما همچون کودک ناتوانی رفتار میکنند که به کمک نیاز دارد و قصد ندارند پیامدهای قابلتصور انتقادات سازنده را بپذیرند. همسر یا شریک شما هیچگاه ابراز ندامت نمیکند بویژه کسیکه 35 سال همواره در کنار شما حضور داشته است. پس از پایان مراسم سخنرانی در آخرین شغل خویش، زمانیکه من و جین سوار اتومیبیل شدیم فضای خاصی بین ما حاکم شد. اول اینکه، همه جا را سکوت فرا گرفت. اگر این سکوت کوتاه بود، معمولاً بعد از آن تعریف و تمجیدها بر زبان جاری میگشت. اما اگر اندکی طولانی میشد، میدانستم که قرار است نمره ج یا پایینتر به من بدهد و البته دلیل آن را نیز فوراً متوجه میشدم. اما نمره من همواره کامل بود. حتی زمانیکه این نمره را دوست نداشتم، باید میپذیرفتم که حق با اوست.
در تابستان سال 2010، پس از پایان چهار سفر متوالی خارج از کشور دوباره به ایالات متحده آمریکا بازگشتیم. اندکی بعد، به عنوان مشاور "جودیت مکهیل"(Judith McHale) معاون دیپلماسی عمومی وزیر امور خارجه منصوب شدم. برخی از مقامات ارشد دفتر مکهیل و نیز اداره ضدتروریسم (C/T) در وزارت امور خارجه با من تماس گرفته و پیشنهاد دادند که از دیپلماسی عمومی– یعنی اشکال مختلف ارتباطات علنی– جهت مبارزه با تبلیغات سازمان القاعده بهره گیرم. رئیسجمهور با پیشنهاد وزارت امور خارجه مبنی بر آغاز این ماموریت جدید موافقت کرده بود. آنها دو اصل کلی داشتند که از من خواستند در سرلوحه کارهای خویش قرار دهم. گفتنی است که سفیر "دان بنجامین"(Dan Benjamin) هماهنگکننده اداره ضدتروریسم وزارت امور خارجه این دو اصل را پیشنهاد داده بود. بنجامین بنیانگذار و حامی اصلی این مرکز جدید بود: باید یک نهاد بین سازمانی واقعی وجود داشته باشد و به نحو کاملاً موثری همانند یک پایگاه تحلیلی در راستای اهداف جامعه اطلاعاتی فعالیت نماید. نام این مرکز از قبل انتخاب شده بود: مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم(CSCC) به همراه دو یا سه کارمند قرضی.
"شما الان هم اینکار را انجام میدهید؟"
وقتی از نیت خود درباره پذیرفتن دعوت به کار وزارت امور خارجه با جین حرف زدم، با استقبال گرم او روبرو شدم. جین سوالی پرسید که من نیز آن را در اینجا نقلقول میکنم: "مگر هنوز هم اینکار را انجام میدهید؟" در اصل، حدود 10 سال از واقعه 11 سپتامبر گذشته است و باید انتظار داشت که اینگونه اقدامات در واقع به مثابه امور جاری برنامههای گستردهتری در راستای عقیم گذاشتن فعالیتهای القاعده و نفوذ بر آنها تبدیل شده باشند. اما مسئله واقعاً چنین نبود، بنابراین یکی از وظایف اولیه بنده این بود که بفهمم چرا اقدامات گذشته آن هم با استفاده از ابزارهای دیپلماسی عمومی هرگز ادامه نیافت یا موفقیتی حاصل نکرد. در نهایت، یافتههای خود را طی یادداشتی در سپتامبر 2010 جمعبندی نمودم.
اما قبل از تشریح آن، اجازه دهید از خود رفع مسئولیتنمایم. بنده مامور دیپلماسی عمومی و کارشناس ضدتروریسم نیستم. باوجودیکه در سرویس خارجی یک آدم همه فن حریف هستم اما در گذشته همکاری اندکی با شرکای بین سازمانی و دیگر سازمانها در حوزه مسائل ضدتروریسم داشته و فقط با برخی از کارشناسان با استعداد در حوزه دیپلماسی عمومی در ارتباط بودم. بنابراین زمانیکه دوباره به وزارت امور خارجه بازگشتم، با آمیزهای از مشکلات مختلف روبرو گشتم: مهارت محدود، زمان اندک برای تسریع امور و در اختیار داشتن فقط چند پیشفرض درباره نحوه حل این مسئله. مطمئناً نیت پاک، زحمات فراوان و تعهد افرادی را که قبلاً در جهت مبارزه با تبلیغات گروههای تروریستی تلاش نمودند، را هرگز زیر سوال نبردم. لازم به ذکر است که برخی از این افراد بعدها به مرکز جدید ملحق شدند.
درسهایی از اقدامات گذشته
زمانیکه با افراد مختلف درباره اقدامات گذشته و استفاده از ابزار دیپلماسی عمومی در جنگ علیه تروریسم گفتگو نمودم، به این نتیجه رسیدم که یک سری مسائل مرتبط با هم وجود دارد که به اعتقاد من باید مورد توجه قرار گیرند البته به شرط آنکه مرکز جدید این فرصت را داشته باشد که برای طولانی مدت فعالیت نماید. پس بیائید صرفاً به اجرای موفقیتآمیز این ماموریت بیاندیشیم. اول اینکه، مسئله مدیریت مطرح است. علیرغم شور و اشتیاق فراوانی که در ابتدای ماموریت بین مسئولان بلندپایه به چشم میخورد، مقامات ارشد وزارت امور خارجه این علاقه را هرگز به طور جدی دنبال نکردند و تمایل داشتند تا ماموریت فوق را از این زاویه بنگرند که به طور غیررسمی و توسط گروهی از افراد که با یکدیگر در ارتباط هستند، قابل تحقق است. پس نیازی نیست که یک نهاد دائمی در درون سازمان فعالیت نماید. در این راستا، احتمالاً عوامل دیگری از وزارت امور خارجه و این نهاد بین سازمانی در تمرکز بر روی دستاورد نهایی آن تعلل نمودند که ظاهراً این مسئله باعث گردید نتوانند حمایت دائمی مدیران را جلب نمایند.
در سوابق موجود اطلاعات اندکی درباره پروژههای گذشته وجود دارد، بطوریکه آنها عملکرد خود را به جامعه اطلاعاتی گزارش میدادنداما در برقراری سیستم و رویههای مختلف با هدف بهرهبرداری از جامعه اطلاعاتی به شیوهای منسجم و دائمی ناکام ماندند. بهعلاوه، آنها برخی اوقات در برابر "عدم پیشرفت ماموریت" تسلیم شده یا ماموریت خود را به شیوههای مختلف، مثلاً "جنگ عقاید" دنبال کردندکه این مسئله درک نقطه آغاز و پایان ماموریت را بسیار دشوار میسازد. ضمناً، دریافتم این اقدامات تا حدود زیادی در ستادهای فرماندهی تصمیمگیری میشدند که اندک اطلاعات ورودی آنها از جانب افراد حرفهای در این حوزه و منابع گوناگون هیاتهای نمایندگی خارج از کشور تامین میگردید. نهایت اینکه، در یادداشت خود به خلاصهای از نتایج اشاره نمودند و فکر کردم بد نیست که دوباره تکرار کنم این "مسئله واقعاً دشوار" است. هیچ راهحل سادهای برای این مسئله وجود ندارد. زیرا در تلاشیم تا بر رفتار افرادی تاثیر گذاریم که دسترسی به آنها بسیار سخت است و اینکه جهان را از پشت عینک کاملاً متفاوتی مینگرند. این مسئله شبیه به فروختن نوشابههای گازدار یا رایانههای کوچک نیست. پس، باید هشیار باشیم یا حداقل درسهایی را در سرلوحه امور خویش قرار دهیم که از جهان بازاریابی و تبلیغات آموختهایم.
عنصر سازنده
با تشکیل تیم تخصصی برای مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم، تجربیات گذشته اهمیت فزایندهای یافت. صراحتاً میگویم، در اواخر سال 2010 تعداد افراد بدبین در وزارت امور خارجه و دیگر آژانسها بیش از تعداد کسانی بود که تصور میکردند این اقدام جدید تا اندازهای متفاوت از گذشته خواهد بود. بنابراین، همزمان با ایجاد ظرفیت لازم میبایستی دائماً اهمیت آنها را به اثبات برسانیم حتی پیش از آنکه به قابلیت واقعی آنها دست یابیم. نیروی هوایی در اغلب موارد فقط هواپیما به آسمان نمیفرستد بلکه همزمان هواپیما نیز میسازد اما ما حق انتخاب نداشتیم. پس، بلافاصله بر دو یا سه عامل کلیدی تمرکز نمودیم: اول اینکه، به مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم یک شخصیت نهادی داده شد تا مطمئن گردند مقامات کاخ سفید و شورای امنیت ملی از این مرکز به عنوان یک نهاد قانونی بین سازمانی حمایت خواهند کرد. این هدف از طریق فرمان اجرایی تحقق یافت که یک سال پس از آغاز فعالیت سازمان صادر گردید، یعنی پس از آنکه اغلب شرکای بین سازمانی را متقاعد ساختیم ما در ماموریت خود کاملاً جدی هستیم. این مسئله همچنین به معنای تخصیص بودجه منطقی برای حداقل دو سال آینده بود.
ضمن اینکه، بنده به افرادی افتخار میکنم که با تلاش خویش پایههای این مرکز را بنا نهادند. اعضای این سازمان را کارکنانی از وزارت امور خارجه، فرماندهی عملیات ویژه(SOCOM)، مرکز منابع آشکار و دیگر سازمانهای جامعه اطلاعاتی و حتی نهادهای خارج از بدنه دولت تشکیل میدهند. آنها کولهباری از تجربه، میل به نوآوری و متفاوت بودن و نیز صبر و تحمل زیاد را با خود به همراه آوردند. این تجربیات به من کمک نمود تا بفهمم پیدا کردن افراد مناسب برای این شغل تا چه اندازه مهم است. اما اجازه دهید در اینجا به نکته بسیار مهمی اشاره کنم: این مرکز بدون وجود علاقه شخصی هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه و دخالتهای وی در مقاطع حساس هرگز شکل نمیگرفت. زمانیکه از درک واکنشها مستاصل گشتم، وزیر کلینتون مسئولیت سنگینی را برعهده گرفت.
از دیگر اولویتهای این مرکز برقراری ارتباط با واحد تحلیل جامعه اطلاعاتی است که در چارت سازمان واحدی برای این هدف در نظر گرفته شده است و یکی از ماموران ارشد اطلاعاتی مسئولیت آن را برعهده دارد که تحلیلها را در اختیار واحد عملیات قرار میداد. از همان روزهای آغازین، جامعه اطلاعاتی افراد فوقالعادهای را برای همکاری با مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم معرفی نمود. آنها نه تنها تحلیلگران بااستعدادی هستند بلکه از آنها انتظار میرود با مهارت خاصی در حوزه تجزیهوتحلیل و البته موردنیاز برای سایر پروژهها به سازمانهای متبوع خویش باز گردند. ادغام اینگونه اطلاعات در عرصه دیپلماسی عمومی همچنان رو به پیشرفت است و در این پروسه بسترهای جدیدی را فراهم نمودیم. در وزارت امور خارجه اولین SCIF دیپلماسی عمومی را بنیان نهادیم، مرکز امنی که در آن تحلیلگران اطلاعاتی به راحتی میتوانند نتایج خود را پردازش نموده و با سایر رابطین همکاری نزدیکی داشته باشند. این نوع مرکز هزینهبر بوده اما بیانگر تعهد سازمان است. در این راستا، باید به نقش جودیت مکهیل معاون سابق امور دیپلماسی عمومی وزیر امور خارجه اشاره کنم. وی دریافت که برای آغاز فعالیت مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم، راه اندازی SCIFو جذب کارکنان بیشتر پول لازم است. ضمن اینکه، مکهیل فضای سیاسی لازم برای فعالیت و نوآوری را مهیا ساخت و هرگز در جزئیات امور دخالت نمیکرد اما همواره ما را تحت حمایت خود داشت. سایر مقامات قبل از وی نیز به همان اندازه موثر بودند و مبارزه با افراطگرایی خشونتآمیز را علناً به مثابه هدف دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمریکا به رسمیت شناختند.
دلیل دیگری نیز وجود داشت که فکر کردم تاکید بر اصل تجزیهوتحلیل نه تنها از جنبه اطلاعات بلکه از جهت منابع دیگر نیز بسیار حائز اهمیت است. همگان دریافتیم که باید تلاش وافری را برای درک مخاطب صرف نماییم، پیش از آنکه تلاش کنیم بهترین محتوا یا تکنیک را انتخاب نماییم. سازمان فعالیت خود را با گروه القاعده آغاز نموده و نگاه تحلیلی خود را به اعضای آن معطوف ساخت. مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم فهرستی از کارشناسان را تهیه نموده تا در خصوص این گروهها و محیط عملیاتی آنها به مرکز مشاوره دهند. همچنین روابط همکاری نزدیک با سازمان مشابه در دولت بریتانیا برقرار ساخته است تا تحلیلهای خود را با یکدیگر به اشتراک گذارند. و در نهایت، توسعه قابلیت ارزیابی یافتههای خود و تاثیر آنها را در دستور کار قرار دادند.
بنابراین، دستاورد این مرکز چیست؟
در حوزه ارتباطات واقعاً چه کاری انجام دادیم؟ روزهای پایانی ماه فوریه سازمان را ترک نمودم، پس اطلاعات من تقریباً به روز است، اما اجازه دهید چند نمونه از تکنیکهای یکسالونیم اخیر فعالیت مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم را تشریح نمایم. عملیات این مرکز اساساً در امتداد سه خط اصلی فعالیت قرار میگیرند: تعامل دیجیتالی، تهیه ابزارهای موردنیاز برای رابطین و همکاری با تیمهای ویژه داخلی.
این مرکز یک تیم نفوذ دیجیتالی را به ارث برده، دوباره بر آن تمرکز نموده و آن را توسعه داده است که در حال حاضر 20 عضو دارد و زبان بومی اغلب آنها عربی، اردو و سومالی است. این افراد- که وزیر کلینتون در سخنرانیهای عمومی خود به آنها اشاره میکند- مستقیماً در مباحث اتاقهای گفتگو آنلاین شرکت نموده، فیلمهای خاصی را منتشر ساخته و در حوزه رسانه اجتماعی فعالیت میکنند. هدف آنها تاثیرگذاری بر مباحث جاری در محیط آنلاین است تا بدین ترتیب مطمئن گردند افراطگرایی را همواره خنثی میسازند که عامل ترویج خشونت است. آنها تصمیم ندارند افراد جذب شده را دوباره به جامعه بازگردانند بلکه در تلاشند تا تعداد جذب نیروهای جدید را کاهش دهند. علاوه بر شرکت در مکالمات آنلاین، این افراد برای تقویت دیدگاههای خود از تصاویری سود میجویند که راساً تهیه نموده و اغلب به ضعف ادعاهای القاعده اشاره میکنند.
دومین رویکرد تهیه مطالب موردنیاز برای مقامات و دیگر رابطین دولت آمریکاست. اینها شامل "جعبه ابزارها و الگوهای ارتباطاتی" بودند که به آدمربایی تروریستی از طرق مختلف یا با استفاده از صدای قربانیان علیه روایت تروریسم واکنش نشان میدهند. مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم با همکاری مرکز منابع آشکار جامعه آنلاینی را در درون دولت توسعه داده است که مطالب مفیدی را پیرامون ضعف القاعده و وابستگان آن در اختیار مخاطبان هدف قرار میدهد. برای مثال، اطلاعات موجود در رسانههای نوشتاری و تصویری درباره یکی از نقاط آسیبپذیر القاعده– پرونده وحشتناک قتلعام مسلمانان- را گردآوری نمودیم. همچنین از یک پروژه کمکهای بلاعوضبرای انتخاب پستهای خود در خارج از کشور با هدف همکاری با سازمانهای غیردولتی محلی و دیگر گروهها در خصوص اثبات انعطافپذیری جوامع در صورت رویارویی با تروریسم حمایت کردیم. با تاکید بر پروژههای فوق، این فرضیه را به محک آزمون گذاشتیم که انعطافپذیری میتواند وزنه سنگینی علیه تروریسم باشد و فرض میکند کشورها و جوامع علیرغم حملات گروههای تروریستی میتوانند اقدام نموده و بدون اعمال تغییرات بنیادین و غوطهور شدن در هرجومرج و ترسی که تروریستها امیدوارند همه جا را فرا گیرد، به موفقیت دست یابند.
سومین حوزه وظایف این سازمان برنامهریزی برای پشتیبانی ارتباطات از مراکز خاص در کشورهایی است که با تهدیدات و حوادث تروریستی مواجه میگردند. برای مثال، این سازمان به دولت پاکستان کمک نمود تا برای مقابله با افراطگرایی خشونتآمیز، ساختار ارتباطات را توسعه دهد و دو تبعه آمریکایی-پاکستانی بااستعداد را جذب نمود تا با دولت و جامعه مدنی پاکستان در این حوزهها تعامل داشته باشند. ضمناً، مدیران سازمان تمام تلاش خود را بکار بستند تا به کارشناسان دولتی و نظامی برای مبارزه با گروه تروریستی الشباب در سومالی کمک نمایند. این برنامهها با حمایت سایر نهادها که پس از ترک من به تدریج توسعه یافتند، تا حدودی بر این اصل مسلم تمرکز مینمایند که برای درک آن باید خود را به این مسئله نزدیک گردانیده و بر آن تاثیر گذارند.
نقش عوامل خارجی
در بحبوحه زمان تشکیل مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم، دو متغیر خارجی باید مورد توجه قرار میگرفت که تاثیر شگرفی بر فعالیت ما داشتند. اول اینکه، محمد بوعزیزی دسامبر 2010 در سیدی بوزید تونس خود را به آتش کشید و یک سری حوادثی را رقم زد که تا به امروز همچنان ادامه دارند. از نگاه ما، یکی از اثرات اصلی حادثه فوق این بود که گروه القاعده را- حداقل به طور موقت- به حاشیه کشاند. برای مثال، شبکه الجزیره برای پوشش این خبر ابزارهای بهتری در اختیار داشت و مردم خاورمیانه نیز تلاش نمودند تا فرصت مهیا شده برای ترویج دموکراسی را مغتنم شمارند و به سخنان الظواهری اصولاً اهمیتی ندهند. البته، دومین عامل خارجی کشته شدن رهبران القاعده از جمله بن لادن و دیگر طراحان و رابطین کلیدی سازمان القاعده بود. نقش اعضای این سازمان در یمن و سومالی افزایش یافت اما تصویر یک گروه سازمانیافته و کارآمد از القاعده ناگهان به دست فراموشی سپرده شد و در نتیجه توانایی جذب نیروهای با استعداد نیز تحلیل رفت.
چه مسئلهای موثر واقع میگردد؟
نهایت اینکه، در خصوص آنچه که فکر میکردیم در مورد ارتباطات ضدتروریسم موثر واقع میگردد یا نمیگردد، پارادایم نسبتاً قوی را توسعه دادیم. در این راستا، تاکید بر نقاط ضعف و تناقضات القاعده بسیار حائزاهمیت بود. مخاطب هدف در تلاش است تا تصمیم بگیرد آیا در اقدامات خشونتآمیز دخالت نماید یا خیر. هدف سازمان کاشتن بذر سوءظن و تردید در مورد سازمانهای تروریستی و دور ساختن آنها از این مسیر است. این مرکز بر تحسین یا تنفر افراد از ایالات متحده آمریکا تاکیدی ندارد و اینکه آیا آنها را دوست دارند یا خیر. هدف تبلیغ سبک زندگی آمریکائیان نیست. سایرین در حوزه دیپلماسی عمومی با استفاده از انواع ابزارهای گوناگون به این مسائل می پردازند. علت وجودی سازمان کمک به کاهش جریان جذب نیروهای جدید به گروههای خشونتطلب از طریق تاثیرگذاری بر این گروه کوچک و محیط اطراف آنهاست. مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم قصد ندارد تا آتش جنگ عقاید را برافروزد بلکه بیشتر در تلاش است تا دیدگاه و فعالیت تروریستها را سیاهنمایی کند. ایده تروریسم علیه ایالات متحده آمریکا نه شایع است و نه در اقصی نقاط جهان پذیرفته شده است، همانطور که در مورد تروریسم داخلی نیز صادق است. برای محافظت از ایالات متحده آمریکا، تصور بر این بود که باید بر این گروه بسیار کوچک اما به طور بالقوه بسیار خطرناک همچنان تمرکز نماییم که خشونت آنها را وسوسه میکند. این همان دیپلماسی عمومی تخصصی است که به مهارت و تلاش قابل ملاحظهای نیاز دارد.
درسهای آموزنده
اجازه دهید سخنان خود را با چند درس آموزنده و پیشنهاد به پایان برسانم. همانطور که بیان داشتم این حوزه تخصصی است. برای نمونه، مامور دیپلماسی عمومی وزارت امورخارجه در هیات نمایندگی خارج از کشور شرح وظایف گستردهای دارد که باید آنها را مدیریت کند. اغلب این وظایف بر دفاع از سیاست کنونی در مقابل مخاطبان خارجی یا سازماندهی برنامههای فرهنگی تمرکز دارند. اینکه از ماموران فوق انتظار داشته باشیم تا زمان و تلاش خود را به اجرای برنامههای پیچیده اختصاص دهند که فقط مخاطبان بسیار اندکی را هدف قرار میدهد، بسیار دشوار است. پس از ترک سازمان به این نتیجه رسیدم که اگر میخواهیم در این حوزه موفق شویم باید افرادی را انتخاب نماییم که در این حوزه تجربه و تخصص لازم را داشته باشند. پس، میتوان اینگونه جمعبندی نمود: به عنوان یک ملت، بر توسعه تیمهای ویژه آبی-خاکی-هوایی تفنگداران نیروی دریایی(SEAL) برای انجام وظایف کاملاً تخصصی و بسیار دشوار ضدتروریسم سرمایهگذاری نمودیم. برای انجام امور کاملاً تخصصی و دشوار دیپلماسی عمومی نیز باید همین روش را اتخاذ نماییم. در راستای مقابله موثر با تبلیغات تروریسم، به مهارتهای زبان خارجی نیاز است. این افراد باید تجربیات کافی برای فعالیت در فرهنگهای مختلف را داشته باشند که مخاطبان هدف در آن محیط زندگی میکنند و باید از مرکز پیشرفته تحلیل اطلاعات پشتیبانی نمایند. بذرهای این رویکرد در مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم، تیمهای عملیات پشتیبانی اطلاعات نظامی(MISO) و سایر مراکز کوچک در این سیستم وجود دارد اما زمان برای تمرکز بین سازمانی جهت تشکیل و تقویت تیمهای ارتباطات ضدتروریسم به پایان رسیده است. معتقدم که این مسئولیت باید به مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم محول گردد.
دومین توصیه در خصوص همکاری بین سازمانی است. به اعتقاد من، مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم نمونه خوبی از تلاش بین سازمانی است که موثر واقع میگردد. تیمی متشکل از 30 نفر یا افراد بااستعداد با طیفی از ارتباطات سازمانی در این مرکز گرد هم آمدند. اما این همکاری نیاز به توجه مدیران ارشد دارد، در غیراینصورت به اضمحلال کشیده خواهد شد. با کاهش بودجه سازمان، میتوان امیدوار بود که انگیزه برای یافتن روشهای بهتر جهت تقسیم وظایف و قابلیتها وجود دارد و فکر میکنم اغلب مسئولان بلندپایه نیز با دیدگاه من موافق باشند. با اینحال، میترسم که عکس این حالت رخ دهد– اینکه آژانسها با ماموران خود به دور برنامههای موردنظر حلقه بزنند و آنها را از وظایف بین سازمانی دور سازند. هر زمان که نمایندگان کنگره را درباره فعالیت مرکز توجیه نمودیم، آنها کاملاً از ما حمایت نموده و عمدتاً میپرسیدند که چگونه میتوانند به ما کمک کنند. بارها گفتهام که یافتن راههای جدید برای شناسایی و ترغیب آژانسهای مختلف جهت همکاری موثر بین سازمانی از اولویت وظایف بنده است.
سومین پیشنهاد بر ارتباطات علنی تمرکز دارد، یعنی دیپلماسی عمومی در برابر دیگر اشکال نفوذ. مدتی قبل از آغاز فعالیت سازمان، با افرادی صحبت کردم که معتقد بودند برای انتقال پیام ضدتروریسم باید به نظرات مشورتی افراد معتبر نیز توجه نماییم. آنها اطمینان دارند که منابع رسمی دولت آمریکا نمیتوانند خود را با این ماموریت وفق دهند. بنده نیز با این مسئله موافقم که نظرات دیگری وجود دارند که مطمئناً از اعتبار بالایی برخوردارند اما برای لحظهای تصور نکردم که نظرات دولت آمریکا نامربوط است یا گوش شنوایی برای آنها وجود ندارد. افراد در اقصی نقاط دنیا میخواهند بدانند ما به چه فکر میاندیشیم و اغلب آنها از ما میخواهند که بدانیم آنها به چه فکر میکنند. برای مثال، مبلغان تروریسم در دنیای مجازی اغلب با روشهای زننده و الفاظ رکیک به نظرات ارسالی تیم نفوذ دیجیتالی واکنش نشان میدهند اما آنها احساس میکنند باید از خود واکنش نشان دهند و از عقاید باطل خود دفاع نمایند.
در پایان، یکبار دیگر از مسئولان مرکز DACOR سپاسگزاری مینمایم چون این فرصت را در اختیار بنده قرار دادند تا برخی از یافتههای پروژه خود را که در کنار افرادی متعهد، باهوش و علاقمند– نظامی و غیرنظامی- بدست آوردم، به اطلاع همگان برسانم. زمانیکه برخی از روی بدطینتی از خدمات دولت انتقاد میکنند، فقط میتوانم بگویم که این افراد فاقد نبوغ و ابتکار هیچ شباهتی به کارمندان دولتی ندارند که بنده آنها را شناختهام. آنها شایسته احترام و قدردانی هستند. از توجه صمیمانه شما سپاسگزارم.
***
سفیر (بازنشسته) ریچارد لوبارون پس از 30 سال فعالیت اخیراً وزارت امور خارجه را ترک کرد. وی از سپتامبر 2010 تا فوریه 2012 ریاست مرکز ارتباطات استراتژیک ضدتروریسم را برعهده داشت. از جمله مناصب قبلی لوبارون میتوان به سفیر کویت، معاون رئیس هیات نمایندگی در لندن و تل آویو و برخی مشاغل دیگر در واشنگتن و خارج از کشور اشاره نمود.